سفارش تبلیغ
صبا ویژن

پرسپولیس سرور ss

 
 
و در مسیر سفر...(شنبه 85 آذر 18 ساعت 11:36 عصر )

ادامه بررسی شعر مسافر:

...و در مسیر سفر راهبان پاک مسیحی
به سمت پرده خاموش «ارمیای نبی»
اشاره می‌کردند.
و من بلند بلند
«کتاب جامعه» می‌خواندم.
و چند زارع لبنانی
که زیر سدر کهن سالی
نشسته بودند
مرکبات درختان خویش را در ذهن
شماره می‌کردند.

کنار راه سفر کودکان کور عراقی
به خط «لوح حمورابی»
نگاه می‌کردند.

و در مسیر سفر روزنامه‌های جهان را
مرور می‌کردم...

ابتدا توضیح نامها و اسامی خاص:

ارمیای نبی: ارمیاء نبى، از پیامبران مشهور یهود است. «هنگامی که خداوند ارمیا را برای رسالت برمی‌گزیند، ارمیا امتنا می ورزد و اظهار می دارد که جوان و بی تجربه است. اما خداوند به او اطمینان می دهد که با وی خواهد و وی را یاری خواهد کرد. به این ترتیب ارمیا رسالت خود را شروع می کند و پیامهایی را که از خداوند دریافت می دارد به قوم اسرائیل بازگو می کند. اما مردم این پیامها را نمی پسندند و با او به دشمنی می پردازند. زیرا او به گناهان آنان اشاره می کند و از آنان می خواهد که از راههای شرور خود بازگردند. در این پیامها خداوند به مردم یهودا هشدار می دهد که لشکری از سرزمین شمال می فرستد تا آنها را مجازات کند... بخش بزرگی از کتاب «ارمیا» از عهد عتیق به شرح مجازات مردم یهودا و سایر اقوام اختصاص دارد، اما در آن می توان آثاری از آینده امیدبخش اورشلیم نیز مشاهده کرد...» (برگرفته از مقدمه فصل ارمیا از عهد عتیق) . ارمیا را نبی گریان گفته اند؛ اما گریه او نه برای خود، بلکه برای مردم بی نوا و زجر کشیده اورشلیم است...

کتاب جامعه: کتابی است از عهد عتیق که زندگی را هیچ و پوچ می داند، لحن بسیار نومیدانه ای دارد و امور دنیا را سهو و لعب و بیهوده می شمارد. «کتاب جامعه را می توان یک کتاب فلسفی قلمداد کرد. نویسنده آن که به احتمال زیاد سلیمان است حکیم و فیلسوفی است که بین ایمان و شک، امید و یاس، لذت و رنج، مفهوم زندگی و پوچی در نوسان است...»(مقدمه همین کتاب).
قسمت آغازین این کتاب را اینجا می آورم: « بیهودگی است! بیهودگی است! زندگی سراسر بیهودگی است! آدمی از تمام زحماتی که در زیر آسمان می کشد چه نفعی عایدش می شود؟ نسلها یکی پس از دیگری می آیند و می‌روند، ولی دنیا همچنان باقی است... همه چیز خسته کننده است. آنقدر خسته کننده که زبان از وصف آن قاصر است. نه چشم از دیدن سیر می شود و نه گوش از شنیدن. آنچه بوده باز هم خواهد بود و انچه شده باز هم خواهد شد. و زیر آسمان هیچ چیز تازه ای وجود ندارد...» و سرانجام أخرین نصیحت او این است:« انسان باید ازخداوند بترسد و احکام او را نگاه دارد، زیقوانین حمورابی بر لوحرا تمام وظیفه او همین است.»

لوح حمورابی: حمورابی موسس امپراطوری بابل است، قوانینی که وضع کرده معروف است. این قوانین مترقی و انسان دوستانه است و بر الواحی به خط میخی نوشته شده است.(قرن هجدهم قبل از میلاد). این الواح در شوش کشف شد و اینک در موزه لوور نگاهداری می شود.

***

شرح:
سهراب صحنه هایی از سفر خود را شرح می دهد. سفری که از «باغ چندسالگی» شروع شد، و وقتی «از هجوم حقیقت به خاک» افتاد، در زیر آسمان مزامیر و در کنار رودخانه بابل به هوش آمد (-->به شرح قسمت قبلی مراجعه شود) . در ادامه، اینجا هم سهراب از مسیر سفرش می گوید، و اگر بخواهیم این قسمت از مسیر سفر را در قالب تاریخی بریزیم، به قبل از میلاد مسیح، و دوران انتظار اورشلیم باز می گردد.

...و در مسیر سفر راهبان پاک مسیحی
به سمت پرده خاموش «ارمیای نبی»
اشاره می‌کردند.
و من بلند بلند
«کتاب جامعه» می‌خواندم.

در گفتگویی که مدتها پیش با فرزاد داشتم، به نقاشی‌ای از میکل آنژ بر سقف کلیسای سیستین اشاره کردهارمیای نبی - نقاشی میکل آنژ بود که ارمیای نبی در آن به تصویر کشیده شده بود. این نقاشی که اینجا تصویر آنرا می بینید، ارمیای نبی را پس از ویرانی اورشلیم نشان می دهد که سکوت اختیار کرده. به عقیده فرزاد، سهراب در مسافرتهای خود به این کلیسا هم رفته و این نقاشی را دیده و اینجا اشاره به آن دارد. اشاره به راهبان مسیحی (وجود نقاشی در کلیسا) و خاموشی پرده (سکوت ارمیا و دست به دهان بودنش در این نقاشی) از قراین این نظر است...
ارمیای نبی شکست قوم اسرائیل را در برابر پادشاه بابل پیش بینی می کند و مردم را از جنگ نهی می کند، اما مردم از وی امتناع می ورزند و حتی او را به زندان می اندازند. با شکست در جنگ، اورشلیم ویران می شود. با وجود این خبرها و پیش بینی وقایع ناگوار، ارمیا همیشه مردم را به پیروزی نهایی اورشلیم و ظهور مسیح بشارت می داد.
در اینجا سهراب اشاره راهبان مسیحی به این نقاشی از ارمیای نبی را به یاد می آورد. این اشاره راهبان مسیحی (که در عصر حاضر و بعد از دوران مسیح زندگی می کنند)، می تواند به مژده ارمیا برای ظهور ناجی، و در نهایت ظهور عیسی مسیح و رنج و ناکامی او، اشاره داشته باشد: مسیح ظهور کرد و رفت، و اما جهان هنوز نجات نیافته است. انگار راهبان به تکرار ظهور مسیح اشاره می کنند و دوران غم انگیز قبل از ظهور مسیح را یادآور می شوند. و می گویند هم اکنون نیز باید در سکوت غمناک انتظار مسیح بنشینیم. بنابراین سهراب در مقابل خاموشی آنها، بلند بلند کتاب جامعه می خواند و می گوید همه تکرار است و تکرار. ظلم و ستمها، بیم و امیدها،... آنچه بوده باز هم خواهد بود و انچه شده باز هم خواهد شد...

و چند زارع لبنانی
که زیر سدر کهن سالی
نشسته بودند
مرکبات درختان خویش را در ذهن
شماره می‌کردند.

این جمله نیز در تایید دیدگاه کتاب جامعه است که سهراب آنرا بلند بلند می خواند. زارعان لبنانی (در ادامه کارهای مردم اورشلیم) دوباره از «ملکوت خدا» و باغ بهشتی که زمانی در آن بوده اند و به آنان وعده داده شده، فراموش کرده اند، و زیر باغ دنیوی مشغول حساب و کتاب و شمردن محصولات خود هستند. سدر کهنسال نیز، درخت اصالت و نجابت است و تاریخ گذشته آن منطقه را به یاد می آورد. زارعان لبنانی به این گذشته پشت کرده اند و آنرا فراموش کرده اند، و در این گمگشتگی و بی هدفی، خود سرگرم شمارش چندین و چندباره‌ی قبل از موعدِ محصولِ خود کرده اند...
در تحیقی که برای یافتن پیشینه تاریخی سدر داشتم، متوجه شدم فصل اصلی کتاب تلمود، میشنا، به بخشهایی تقسیم شده اند که هر بخش را یک سدر می نامند. جالب آنکه موضوع سدر اول میشنا درباره زراعت چگونگی کشت و کار در فلسطین و ... است. متاسفانه متن اصلی این بخش از کتاب را نیافتم و بنابراین فاکتور نهایی برای اثبات ارتباط معنایی بین این دو، در دسترس نیست. اما با توجه به پیچیدگی های شعری سهراب، بعید نیست ارتباط سدر با آن سدر در نظرش بوده باشد...

کنار راه سفر کودکان کور عراقی
به خط «لوح حمورابی»
نگاه می‌کردند.

کوری اینجا یک کوری مادرزادی است و اشاره به عادتهایی دارد که نگاه کودکان را از همان ابتدا پوشانده است و اجازه تفکر و «جور دیگر بینی» و «عادت شکنی» به آنها نمی دهد. در اینجا کودکان عراقی نیز مانند زارعان لبنانی از پیشینه و تاریخ پرفراز و نشیبشان ناآگاهند. فاصله میان این نسلها و آن تاریخ کهن در ظاهر این قطعه به خوبی نمایان است: اگر کودکان کور هم نبودند و با سواد هم بودند، باز هم نمی توانستند خط میخی لوح را بخوانند. «کودکان کنار راه» نیز دوباره بی هویتی انسان عصر حاضر اشاره دارد. از نظر فرزاد این کودکان کور، ملتهای مسلمان هستند که پیشینه خود را فراموش کرده اند و از نظر نیما این نگاه از سر حسرت است:«چون هرچند سابقهء قانون گذاری در دنیا به اونجا برمی گرده اما حالا انگار اینها خودشون قانون ندارند»

و در مسیر سفر روزنامه‌های جهان را
مرور می‌کردم...

همانطور که دیدید، سهراب پله پله می آید و به عصر حاضر می‌رسد. سکوت دین در عصر حاضر (سکوت راهبان)، ناامیدی و تکرار و پوچی (کتاب جامعه)، بی تابی و نگاه مادیگرا و دنیوی (شمارش زارعان)، بی هویتی و فراموشی پیشینه تاریخی (کودکان کور سرراه و لوح حمورابی) و عصر رسانه ها و به قولی انفجار اطلاعات (روزنامه های جهان)، همه به خوبی جهان امروز را به تصویر کشیده اند و از انحراف انسان معاصر می گویند. انسانی که از باغ عدن به روی خاک افتاد و سفر خود را شروع کرد. سفری که مانند تبعیدها و تکرارهای بنی اسرائیل، پر از تکرار است و تبعیدی تمام نشدنی به نظر می رسد...

در ادامه، سهراب باز هم از مسیر سفرش می گوید. سفری که از باغ آغاز شده و معلوم نیست که به باغ ختم می شود یا نه... اینبار در پی مفهوم این قطعه از شعر سهراب به فکر می نشینیم. با نظرهاتان همراه ما باشید...:

سفر پر از سیلان بود.
و از تلاطم صنعت تمام سطح سفر
گرفته بود و سیاه
و بوی روغن می داد.
و روی خاک سفر شیشه های خالی مشروب ،
شیارهای غریزه، و سایه های مجال
کنار هم بودند.
میان راه سفر، از سرای مسلولین
صدای سرفه می آمد.
زنان فاحشه در آسمان آبی شهر
شیار روشن "جت" ها را
نگاه می کردند
و کودکان پی پرپرچه ها روان بودند،
سپورهای خیابان سرود می خواندند
و شاعران بزرگ
به برگ های مهاجر نماز می بردند.
و راه دور سفر ، از میان آدم و آهن
به سمت جوهر پنهان زندگی می رفت،
به غربت تر یک جوی می پیوست،
به برق ساکت یک فلس،
به آشنایی یک لحن،
به بیکرانی یک رنگ.

حاشیه?- تاخیرهای طولانی مرا می بخشید... همین!

حاشیه?- از تمام دوستان به خاطر همراهی و پیامهایشان ممنونم. از فرشته مهر به خاطر همدلی گرمشان در چهار کامنت بلند: «...دور تر هیچ نیست هم وطن /نگاهت را برگردان و دیوار گلین را ببین /تند می روی و یاس های سپید را دیگر نمی بینی»... از پنجره عزیز به خاطر اشعار زیبایش درباره سهراب... و از نجوا کاشانی به خاطر آن دوبیت پرمعنا...

(به یاد سهراب سپهری شاعر آب و آیینه:)
« شاعری بود که از پشت شقایق به جهان می نگریست/ وز پس پرده نقاشی خویش/ زندگی را به گل و ماهی و آیینه و آب/ به سکوت شب و دلتنگی تار مرداب/ هدیه می کرد و به حیرت می گفت/ که "چرا در قفس هیچ کسی کرکس نیست؟"/ و به شبنم و به سیب/ و به خورشید و درخت/ و شقایق و نگاه دل عاشق به شب بی تردید/ جور دیگر نگریست / جور دیگر پنداشت / جور دیگر سفر چلچله ها را انگاشت / جور دیگر می زیست / معنی زندگیش را چه عجیب به شقایق می بست / و چه زیبا می گفت تا شقایق برجاست زندگی باید کرد/ ولی افسوس که در بطن غریبستان رفت / به سر سفره هیچ / و به سان خورشید / پشت یک کوه بلند / به شقایق پیوست.» ( پنجره )

حاشیه?- ?? بهمن روز‌ ِ... ؟! حتما در این تاریخ اینجا بیایید... انگار قرارست اینجا تکانی بخورد! برای همین فعلا قسمت لینکهای «مطالبی درباره سهراب» و دیگر قسمتها اضافه نشده... ?? بهمن با دانلود فیلمها و صداهایی از سهراب، دانلود پوسترهای سهراب، لینکهای جدید، و ...



 
لیست کل یادداشت های وبلاگ?
 




بازدیدهای امروز: 10  بازدید

بازدیدهای دیروز:0  بازدید

مجموع بازدیدها: 21650  بازدید


» آرشیو یادداشت ها «
» اشتراک در خبرنامه «