سفارش تبلیغ
صبا ویژن

پرسپولیس سرور ss

 
 
آدم و آهن...(شنبه 85 آذر 18 ساعت 11:36 عصر )

ادامه بررسی شعر بلند مسافر

سفر پر از سیلان بود.
و از تلاطم صنعت تمام سطح سفر
گرفته بود و سیاه
و بوی روغن می داد.
و روی خاک سفر شیشه های خالی مشروب ،
شیارهای غریزه، و سایه های مجال
کنار هم بودند.

   سفری که مسافر از باغ چندسالگی آغاز کرد، حالا به قرن صنعت رسیده. به انقلابی بزرگ در شیوه زندگانی انسان: انقلاب صنعتی. حالا دیگر کودکان عراقی (خاورمیانه) نسبت به شکوه گذشته‌گانشان (بابل) کورند. و سفر ضمن حرکت در زمان، به سمت غرب هم می رود: تلاطم صنعت و بوی روغن و سیاهی. مسافر از هجوم حقیقت به خاکی افتاده بود که اکنون روی آنرا روغن صنعت و شیشه های خالی مشروب پوشانده بود. و اما تلاطم صنعت انسان را آرامش نداد! صنعتی که برای آرامش و رفاه اینجایی داشت دنیا را فرامی‌گرفت، تبدیل به سیل متلاطمی شد که زندگی انسان را ویران کرد. و انسان به مشروب و شهوت رو آورد تا مجالی بیابد و بیاساید!

میان راه سفر، از سرای مسلولین
صدای سرفه می آمد.

   ?- بیماری‌ها نیز هنوز بی درمان ماندند. ?- راه چاره آن بود که آنانکه دچار یک همه‌گیرند، در «سرای مسلولین» زندگی را بگذرانند تا به دیگران صدمه نزنند: صورت مسئله به طرز وحشتناکی پاک شده بود! ?- تکرار صدای «س» در این دو خط واژآرایی زیبا و مرتبطی را شکل داده. البته بسامد «س» و «ش» در کل این قطعه زیاد است و در این دو خط به اوج می رسد.

زنان فاحشه در آسمان آبی شهر
شیار روشن "جت" ها را
نگاه می کردند
و کودکان پی پرپرچه ها روان بودند،
سپورهای خیابان سرود می خواندند
و شاعران بزرگ
به برگ های مهاجر نماز می بردند.

   شیار روشن جت‌ها، اثر روشنی بود که جنگ بر آسمان آبی شهر گذاشته بود: زنان فاحشه کودکانشان را رها کرده بودند، و کودکان هم می دویدند، اما به کدام مقصد؟ به دنبال پرپرچه‌ها! می دویدند تا بچرخد! زندگی می‌کردند تا باشند! و همین نبودِ دورنگری، شادشان می کرد...
   اما در این میان سرود را از سپوران می شنیدی و به جای آن شاعران بزرگ، به برگهای مهاجر نماز می بردند. برداشتها متنوع است: برگهای مهاجر=شاعران فرهنگهای دیگر، موضوعهای زودگذر، رومانتیسیسم،...

و راه دور سفر ، از میان آدم و آهن
به سمت جوهر پنهان زندگی می رفت،
به غربت تر یک جوی آب می‌پیوست،
به برق ساکت یک فلس،
به آشنایی یک لحن،
به بیکرانی یک رنگ.

   راه سفر از میان این جنجالها می گذرد و دور می شود. انگار انسان در نیمه راه سفر خود، اتراق کرده و از ادامه راه بازمانده. آدم در جایی به مقابله با آهن نشسته. و راه را اگر امتداد دهیم، به حس غربت دور افتادگی جوی آب از دریا می رسیم، و انتهای راه دریاست: برق ساکت یک فلس، آشنایی یک لحن، بی کرانی رنگ آبی دریا...

سفر مرا به زمین های استوایی برد.
و زیر سایه آن «بانیان» سبز تنومند
چه خوب یادم هست
عبارتی که به ییلاق ذهن وارد شد:
وسیع باش، و تنها، و سر به‌زیر، و سخت.
   سفر به شرق بازمی‌گردد، شرقی که لحنی آشنا دارد، مثل رسیدن به اصل، مثل رسیدن به نقطه اول... سفر به زمینهای آفتابی استوایی می‌رسد. جایی که درختان همیشه سبزند و هیچگاه «با نشستن یک سار روی شاخه یک سرو کتاب فصل ورق» نمی خورد. چیزی فراتر از فصلها در استوای شرق می گذرد...
   نشستن در سایه «بانیان» سبز تنومند و ادراک چیزی، یادآور روشنیدگی بودا زیر درخت انجیر کهن و دریافت ناگهانی اوست (کلاسهای کریشنامورتی نیز گفته می شود زیر چنین درختانی برگزار می‌شد). و این قطعه دقیقا موازی با آن اتفاق بزرگ است.
   واما نکته ای که در مورد کلمه «ییلاق» به ذهنم رسید: اینجا دوباره بر بازگشت به ابتدا تاکید می شود. ذهن در نوسان است و در ییلاق و قشلاق. اینجا معلوم می شود که قبلا ذهن مسافر در شرق بوده و این عبارت را دریافته؛ اما اینجا پس از سفر به غرب و بازگشت، آن را به یاد می آورد.
   عبارتی که به ییلاق ذهن وارد شد: وسیع باش، و تنها، و سربه‌زیر، و سخت: نشانه های روشن یک تفکر شرقی. تفکر درونگرایی که تمام جهان را از درون فتح می کند. فکرش از عادتها دور و وسیع است. منحصر به خودش است و کسی را چون خودش و به اهمیت خود واقعی اش نمی داند (تنها). شکایت و جنگ ندارد (سربه‌زیر). بلکه در مقابل مشکلات ظاهری دنیا، صبور و سخت است. و این نشانه های درختی هم هست که مسافر زیر آن نشسته. و این نشانه های سهرابی هم هست که ما به خیال خود رد پای شعرش را دنبال می کنیم...

من از مصاحبت آفتاب می آیم،
کجاست سایه؟

  در قطعه قبلی دیدیم که مسافر به سرزمین آفتاب (شرق) می رسد و با این حال، «زیر سایه» درختان تنومند عبارتی مهم به ذهنش می آید. در دوخط بعدی نیز مسافر می گوید از مصاحبت با آفتاب آمده است و در پی سایه می گردد. این گریز از آفتاب محض و پناه به سایه در اشعار قدیمی سهراب نیز سابقه دارد. خصوصا در شعر معروف «شاسوسا»، که درونمایه عمده آن به نظر گریز از آفتاب و پناه به سایه است:
« شاسوسا، شبیه تاریک من!
   به آفتاب آلوده ام.
   تاریکم کن، تاریک تاریک، شب اندامت را در من ریز...»
انگار در هجوم روشنیدگی تاب نمی آورد و به سمت خنکای آرام سایه پناه می برد، تا بتواند دمی باز از آفتاب بگوید و چیزی به ییلاق ذهنش وارد شود. سهراب در یادداشتهای خود (هنوز در سفرم) مفهوم هنر را چنین چیزی می داند:
« به رمز زیبایی ها که سفر می کنی، نیمه راه، سرشاری خود را تاب نمی آوری، باز می گردی تا از دیده های راه بگویی: و هنر پیدا می شود...»

   توصیف سفری که از «باغ چندسالگی» شروع شد اینجا به پایان می رسد. از اینجا به بعد چندین قطعه وجود دارند که با «ولی...» آغاز می‌شوند. قطعه زیر را می گذاریم برای پست بعدی:

ولی هنوز قدم گیج انشعاب بهار است
و بوی چیدن از دست باد می آید
و حس لامسه پشت غبار حالت نارنج
و به حال بیهوشی است.
در این کشاکش رنگین، کسی چه می داند
که سنگ عزلت من در کدام نقطه فصل است.
هنوز جنگل ، ابعاد بی شمار خودش را
نمی شناسد.
هنوز برگ
سوار حرف اول باد است.
هنوز انسان چیزی به آب می گوید
و در ضمیر چمن جوی یک مجادله جاری است
و در مدار درخت
طنین بال کبوتر، حضور مبهم رفتار آدمی زاد است.

حاشیه?- اول خرداد امسال، روزنامه شرق ویژه نامه ادب نامه خود را به سهراب سپهری اختصاص داده بود و مطالبی خواندنی و مقالات تازه را در خود جای داده بود. نسخه الکترونیکی این روزنامه در این قسمت از سایت روزنامه شرق قرار دارد، دوستانی که مایلند لینکهای زیر را بفشارند!... شاید در میان نگاهها و حمایتهای سطحی رسمی! این ویژه نامه واقعا جایگاه سهراب را مشخص کرده... از مسئولین روزنامه شرق کمال تشکر را داریم...
صفحه? - صفحه?  صفحه? - صفحه?  صفحه?  صفحه? - صفحه? - صفحه? - صفحه? - صفحه??

حاشیه?- دوستانی که به کفشهایم کو لینک داده بودند در قسمت لینکستان اضافه شدند. یکی دو پوستر جدید هم در قسمت دریافت فایل اضافه شد. لینکهای آرشیو نیز کامل شد... به زودی سه متن کامل کتاب اطاق آبی و نیز مقدمه کتاب آوار آفتاب، به صورت pdf در اختیار دوستان قرار خواهد گرفت...

حاشیه جدید!: (?مرداد) وبلاگ کفشهایم کو باز هم به عنوان وبلاگ برتر معرفی شد. از وبلاگ برترین های پرشین بلاگ بابت انتخاب و معرفی کفشهایم کو تشکر فراوان داریم...




 
لیست کل یادداشت های وبلاگ?
 




بازدیدهای امروز: 6  بازدید

بازدیدهای دیروز:0  بازدید

مجموع بازدیدها: 21646  بازدید


» آرشیو یادداشت ها «
» اشتراک در خبرنامه «