ادامه بررسی شعر مسافر:
...و در مسیر سفر راهبان پاک مسیحی
به سمت پرده خاموش «ارمیای نبی»
اشاره میکردند.
و من بلند بلند
«کتاب جامعه» میخواندم.
و چند زارع لبنانی
که زیر سدر کهن سالی
نشسته بودند
مرکبات درختان خویش را در ذهن
شماره میکردند.
کنار راه سفر کودکان کور عراقی
به خط «لوح حمورابی»
نگاه میکردند.
و در مسیر سفر روزنامههای جهان را
مرور میکردم...
ابتدا توضیح نامها و اسامی خاص:
ارمیای نبی: ارمیاء نبى، از پیامبران مشهور یهود است. «هنگامی که خداوند ارمیا را برای رسالت برمیگزیند، ارمیا امتنا می ورزد و اظهار می دارد که جوان و بی تجربه است. اما خداوند به او اطمینان می دهد که با وی خواهد و وی را یاری خواهد کرد. به این ترتیب ارمیا رسالت خود را شروع می کند و پیامهایی را که از خداوند دریافت می دارد به قوم اسرائیل بازگو می کند. اما مردم این پیامها را نمی پسندند و با او به دشمنی می پردازند. زیرا او به گناهان آنان اشاره می کند و از آنان می خواهد که از راههای شرور خود بازگردند. در این پیامها خداوند به مردم یهودا هشدار می دهد که لشکری از سرزمین شمال می فرستد تا آنها را مجازات کند... بخش بزرگی از کتاب «ارمیا» از عهد عتیق به شرح مجازات مردم یهودا و سایر اقوام اختصاص دارد، اما در آن می توان آثاری از آینده امیدبخش اورشلیم نیز مشاهده کرد...» (برگرفته از مقدمه فصل ارمیا از عهد عتیق) . ارمیا را نبی گریان گفته اند؛ اما گریه او نه برای خود، بلکه برای مردم بی نوا و زجر کشیده اورشلیم است...
کتاب جامعه: کتابی است از عهد عتیق که زندگی را هیچ و پوچ می داند، لحن بسیار نومیدانه ای دارد و امور دنیا را سهو و لعب و بیهوده می شمارد. «کتاب جامعه را می توان یک کتاب فلسفی قلمداد کرد. نویسنده آن که به احتمال زیاد سلیمان است حکیم و فیلسوفی است که بین ایمان و شک، امید و یاس، لذت و رنج، مفهوم زندگی و پوچی در نوسان است...»(مقدمه همین کتاب).
قسمت آغازین این کتاب را اینجا می آورم: « بیهودگی است! بیهودگی است! زندگی سراسر بیهودگی است! آدمی از تمام زحماتی که در زیر آسمان می کشد چه نفعی عایدش می شود؟ نسلها یکی پس از دیگری می آیند و میروند، ولی دنیا همچنان باقی است... همه چیز خسته کننده است. آنقدر خسته کننده که زبان از وصف آن قاصر است. نه چشم از دیدن سیر می شود و نه گوش از شنیدن. آنچه بوده باز هم خواهد بود و انچه شده باز هم خواهد شد. و زیر آسمان هیچ چیز تازه ای وجود ندارد...» و سرانجام أخرین نصیحت او این است:« انسان باید ازخداوند بترسد و احکام او را نگاه دارد، زیرا تمام وظیفه او همین است.»
لوح حمورابی: حمورابی موسس امپراطوری بابل است، قوانینی که وضع کرده معروف است. این قوانین مترقی و انسان دوستانه است و بر الواحی به خط میخی نوشته شده است.(قرن هجدهم قبل از میلاد). این الواح در شوش کشف شد و اینک در موزه لوور نگاهداری می شود.
***
شرح:
...و در مسیر سفر راهبان پاک مسیحی
به سمت پرده خاموش «ارمیای نبی»
اشاره میکردند.
و من بلند بلند
«کتاب جامعه» میخواندم.
در گفتگویی که مدتها پیش با فرزاد داشتم، به نقاشیای از میکل آنژ بر سقف کلیسای سیستین اشاره کرده بود که ارمیای نبی در آن به تصویر کشیده شده بود. این نقاشی که اینجا تصویر آنرا می بینید، ارمیای نبی را پس از ویرانی اورشلیم نشان می دهد که سکوت اختیار کرده. به عقیده فرزاد، سهراب در مسافرتهای خود به این کلیسا هم رفته و این نقاشی را دیده و اینجا اشاره به آن دارد. اشاره به راهبان مسیحی (وجود نقاشی در کلیسا) و خاموشی پرده (سکوت ارمیا و دست به دهان بودنش در این نقاشی) از قراین این نظر است...
ارمیای نبی شکست قوم اسرائیل را در برابر پادشاه بابل پیش بینی می کند و مردم را از جنگ نهی می کند، اما مردم از وی امتناع می ورزند و حتی او را به زندان می اندازند. با شکست در جنگ، اورشلیم ویران می شود. با وجود این خبرها و پیش بینی وقایع ناگوار، ارمیا همیشه مردم را به پیروزی نهایی اورشلیم و ظهور مسیح بشارت می داد.
در اینجا سهراب اشاره راهبان مسیحی به این نقاشی از ارمیای نبی را به یاد می آورد. این اشاره راهبان مسیحی (که در عصر حاضر و بعد از دوران مسیح زندگی می کنند)، می تواند به مژده ارمیا برای ظهور ناجی، و در نهایت ظهور عیسی مسیح و رنج و ناکامی او، اشاره داشته باشد: مسیح ظهور کرد و رفت، و اما جهان هنوز نجات نیافته است. انگار راهبان به تکرار ظهور مسیح اشاره می کنند و دوران غم انگیز قبل از ظهور مسیح را یادآور می شوند. و می گویند هم اکنون نیز باید در سکوت غمناک انتظار مسیح بنشینیم. بنابراین سهراب در مقابل خاموشی آنها، بلند بلند کتاب جامعه می خواند و می گوید همه تکرار است و تکرار. ظلم و ستمها، بیم و امیدها،... آنچه بوده باز هم خواهد بود و انچه شده باز هم خواهد شد...
و چند زارع لبنانی
که زیر سدر کهن سالی
نشسته بودند
مرکبات درختان خویش را در ذهن
شماره میکردند.
این جمله نیز در تایید دیدگاه کتاب جامعه است که سهراب آنرا بلند بلند می خواند. زارعان لبنانی (در ادامه کارهای مردم اورشلیم) دوباره از «ملکوت خدا» و باغ بهشتی که زمانی در آن بوده اند و به آنان وعده داده شده، فراموش کرده اند، و زیر باغ دنیوی مشغول حساب و کتاب و شمردن محصولات خود هستند. سدر کهنسال نیز، درخت اصالت و نجابت است و تاریخ گذشته آن منطقه را به یاد می آورد. زارعان لبنانی به این گذشته پشت کرده اند و آنرا فراموش کرده اند، و در این گمگشتگی و بی هدفی، خود سرگرم شمارش چندین و چندبارهی قبل از موعدِ محصولِ خود کرده اند...
در تحیقی که برای یافتن پیشینه تاریخی سدر داشتم، متوجه شدم فصل اصلی کتاب تلمود، میشنا، به بخشهایی تقسیم شده اند که هر بخش را یک سدر می نامند. جالب آنکه موضوع سدر اول میشنا درباره زراعت چگونگی کشت و کار در فلسطین و ... است. متاسفانه متن اصلی این بخش از کتاب را نیافتم و بنابراین فاکتور نهایی برای اثبات ارتباط معنایی بین این دو، در دسترس نیست. اما با توجه به پیچیدگی های شعری سهراب، بعید نیست ارتباط سدر با آن سدر در نظرش بوده باشد...
کنار راه سفر کودکان کور عراقی
به خط «لوح حمورابی»
نگاه میکردند.
کوری اینجا یک کوری مادرزادی است و اشاره به عادتهایی دارد که نگاه کودکان را از همان ابتدا پوشانده است و اجازه تفکر و «جور دیگر بینی» و «عادت شکنی» به آنها نمی دهد. در اینجا کودکان عراقی نیز مانند زارعان لبنانی از پیشینه و تاریخ پرفراز و نشیبشان ناآگاهند. فاصله میان این نسلها و آن تاریخ کهن در ظاهر این قطعه به خوبی نمایان است: اگر کودکان کور هم نبودند و با سواد هم بودند، باز هم نمی توانستند خط میخی لوح را بخوانند. «کودکان کنار راه» نیز دوباره بی هویتی انسان عصر حاضر اشاره دارد. از نظر فرزاد این کودکان کور، ملتهای مسلمان هستند که پیشینه خود را فراموش کرده اند و از نظر نیما این نگاه از سر حسرت است:«چون هرچند سابقهء قانون گذاری در دنیا به اونجا برمی گرده اما حالا انگار اینها خودشون قانون ندارند»
و در مسیر سفر روزنامههای جهان را
مرور میکردم...
همانطور که دیدید، سهراب پله پله می آید و به عصر حاضر میرسد. سکوت دین در عصر حاضر (سکوت راهبان)، ناامیدی و تکرار و پوچی (کتاب جامعه)، بی تابی و نگاه مادیگرا و دنیوی (شمارش زارعان)، بی هویتی و فراموشی پیشینه تاریخی (کودکان کور سرراه و لوح حمورابی) و عصر رسانه ها و به قولی انفجار اطلاعات (روزنامه های جهان)، همه به خوبی جهان امروز را به تصویر کشیده اند و از انحراف انسان معاصر می گویند. انسانی که از باغ عدن به روی خاک افتاد و سفر خود را شروع کرد. سفری که مانند تبعیدها و تکرارهای بنی اسرائیل، پر از تکرار است و تبعیدی تمام نشدنی به نظر می رسد...
در ادامه، سهراب باز هم از مسیر سفرش می گوید. سفری که از باغ آغاز شده و معلوم نیست که به باغ ختم می شود یا نه... اینبار در پی مفهوم این قطعه از شعر سهراب به فکر می نشینیم. با نظرهاتان همراه ما باشید...:
سفر پر از سیلان بود.
و از تلاطم صنعت تمام سطح سفر
گرفته بود و سیاه
و بوی روغن می داد.
و روی خاک سفر شیشه های خالی مشروب ،
شیارهای غریزه، و سایه های مجال
کنار هم بودند.
میان راه سفر، از سرای مسلولین
صدای سرفه می آمد.
زنان فاحشه در آسمان آبی شهر
شیار روشن "جت" ها را
نگاه می کردند
و کودکان پی پرپرچه ها روان بودند،
سپورهای خیابان سرود می خواندند
و شاعران بزرگ
به برگ های مهاجر نماز می بردند.
و راه دور سفر ، از میان آدم و آهن
به سمت جوهر پنهان زندگی می رفت،
به غربت تر یک جوی می پیوست،
به برق ساکت یک فلس،
به آشنایی یک لحن،
به بیکرانی یک رنگ.
حاشیه?- تاخیرهای طولانی مرا می بخشید... همین!
حاشیه?- از تمام دوستان به خاطر همراهی و پیامهایشان ممنونم. از فرشته مهر به خاطر همدلی گرمشان در چهار کامنت بلند: «...دور تر هیچ نیست هم وطن /نگاهت را برگردان و دیوار گلین را ببین /تند می روی و یاس های سپید را دیگر نمی بینی»... از پنجره عزیز به خاطر اشعار زیبایش درباره سهراب... و از نجوا کاشانی به خاطر آن دوبیت پرمعنا...
(به یاد سهراب سپهری شاعر آب و آیینه:)
« شاعری بود که از پشت شقایق به جهان می نگریست/ وز پس پرده نقاشی خویش/ زندگی را به گل و ماهی و آیینه و آب/ به سکوت شب و دلتنگی تار مرداب/ هدیه می کرد و به حیرت می گفت/ که "چرا در قفس هیچ کسی کرکس نیست؟"/ و به شبنم و به سیب/ و به خورشید و درخت/ و شقایق و نگاه دل عاشق به شب بی تردید/ جور دیگر نگریست / جور دیگر پنداشت / جور دیگر سفر چلچله ها را انگاشت / جور دیگر می زیست / معنی زندگیش را چه عجیب به شقایق می بست / و چه زیبا می گفت تا شقایق برجاست زندگی باید کرد/ ولی افسوس که در بطن غریبستان رفت / به سر سفره هیچ / و به سان خورشید / پشت یک کوه بلند / به شقایق پیوست.» ( پنجره )
« بیقراری های سهراب از قرار ما جداست / آشیان همت او پشت پرچین خداست
ما برای جا ، به پای یکدگر پیچیده ایم / دیده ی او با نگاه ناکجایی آشناست» (نجوا کاشانی)
حاشیه?- ?? بهمن روز ِ... ؟! حتما در این تاریخ اینجا بیایید... انگار قرارست اینجا تکانی بخورد! برای همین فعلا قسمت لینکهای «مطالبی درباره سهراب» و دیگر قسمتها اضافه نشده... ?? بهمن با دانلود فیلمها و صداهایی از سهراب، دانلود پوسترهای سهراب، لینکهای جدید، و ...
1- تولد سهراب
تولد سهراب بر اهل شعر و ادب گرامیباد.
?-?- می تونید به مناسبت تولد سهراب، عکس بالا رو تو وبلاگتون بذارین. این آدرسشه: https://www.sharemation.com/hameddtm2/sohrab-birthday-84.gif
?-?- برین سایت سهراب سپهری ببینید چه خبره! (آقای آرین! خسته نباشید...)
2- نتایج نظرسنجی:
با تشکر فراوان از دوستان و همراهانی که نظر خود را در مورد چگونگی ادامه روند کار وبلاگ در نظر سنجی و قسمت پیامها داده بودند. و اما نتایج نظرسنجی:
از مجموع ?? نظر داده شده:
توضیح واژگان مکانها و اساطیر: 3?%
به صورت پاسخ به سوالات مطرح: ?%
شرح و برداشت شخصی از اشعار: 1?%
همین روند فعلی عالی ست: ??%
خب در واقع من انتظاری غیر از این از نتیاج داشتم! فکر نمی کردم بیشترین درصد را گزینه «همین روند فعلی عالی ست» بیاورد! چون حتی در گذاشتن چنین گزینه ای هم تردید داشتم! همینطور بود در مورد گزینه شرح و برداشت شخصی. به هر حال لطف دوستان بود یا واقعیت، از این به بعد کار وبلاگ تقریبا به همان شیوه قبلی ادامه می یابد. با تاکید بیشتر بر توضیح واژگان و مکانها و موضوعات اساطیری. و صد البته با کمک و همراهی شما در بررسی اشعار.
3- ادامه بررسی شعر مسافر
« سفر مرا به در باغ چند سالگی ام برد
و ایستادم تا
دلم قرار بگیرد »
این بند اشاره دارد به ابتدا و آغاز: باغ چند سالگی دو چیز را تداعی می کند: 1- کودکی. (با توجه به اینکه سهراب در کودکی در باغ پدر بوده و خاطرات آن دوران را بارها تکرار کرده. انگار «کودکی» را جزو مهمترین بخش زندگی خود می دانست) 2-بهشت. همان باغی که انسان مدتی پس از خلقت را آنجا سپری کرد. و بعد از آن دور شد. بین این دو گزینه اشتراکات فراوانی ست. این توازی مفهوم دوران کودکی و دوران زندگی آدم در بهشت، جزو جداناشدنی اندیشه سهراب است. در هر دو انسان در ابتدای راه است و از این آغاز در دلهره است (ایستادم تا دلم قرار بگیرد). این بی قراری و دلهره نشان از این دارد که او می داند چیز مهم و بزرگی پشت در است و در عیت حال نمی داند چیست...
« صدای پرپری آمد
و در که باز شد
من از هجوم حقیقت به خاک افتادم. »
پرپری به معنای کبوتر است. گرچه اینجا پرپر زدن و تا حدودی پرپرچه (فرفره کاغذی - بازی کودکان) را هم تداعی می کند.
صدای پر زدن پرنده ای می آید. این پرنده در اشعار و نوشته ها و زندگی سهراب بسیار دیده می شود. در کتاب « هنوز در سفرم» در نامه ای از سهراب می خوانیم:
« پرندهء سیاهی که در شبی از شبهای کودکی من به باغ ما آمد و به صدای پای من از لای شاخه های درخت انجیر پر کشید و رفت، جا پایش را تنها روی چند لحظهء کودکی من نگذاشت، نه؛ سایه اش را همراه من کرد و این سایه تا اینجا، تا همین لحظه کشیده شده است. این حادثه بر سیمای زندگی من خط یادبود نیست، تار و پود آن است...» (هنوز در سفرم، ص89)
و در بخشی از همین کتاب، در قسمت « یادداشتهایی درباره فصل حسرت پرواز» از کتابی که سهراب موفق به تکمیل آن نشد، آمده است:
« "پرنده عظیم" که به لئوناردو ظاهر شد سمبول پرواز روح و معرفت است. همین پرنده را Ensor دیدار می کند، اما برای او نماد ترس و مرگ است (از پرنده ای بنویسم که در باغ کودکی دیدم).» (هنوز در سفرم، ص135)
و در جایی دیگر می نویسد: « پرنده: تنها موجودی که مرا حسود می کند... از بچگی حسرت پرواز داشته ام...»
و در هشت کتاب، این مرغ از همان کتابهای اولش حضور داشته. (شعرهایی نظیر «مرغ معما» و «با مرغ پنهان») . در پایان شعر صدای پای آب: «کار ما شاید این است / که میان گل نیلوفر و قرن/ پی آواز حقیقت بدویم» که همان طور که فرزاد اقبال اینجا گفته، منظور از این آواز (که جای جای اشعار سهراب شنیده می شود) همان آواز مرغی ست که نماد حقیقت است و سهراب را به خود می خواند: « دورها آوایی ست که مرا می خواند...» «غوک ها می خوانند/ مرغ حق هم گاهی...»
صدای پر زدن پرنده ای می آید. این پرنده به صدای پای او پر می کشد. و در که باز می شود، آشیانه این مرغ حقیقت، که همان باغ چند سالگی ست، نمایان می شود: و او از هجوم حقیقت به خاک می افتد... . این به خاک افتادن معنای هبوط انسان از بهشت به زمین را هم در ذهن تداعی می کند...
« و بار دگر ، در زیر آسمان "مزامیر"،
در آن سفر که لب رودخانه "بابل"
به هوش آمدم،
نوای بربط خاموش بود
و خوب گوش که دادم ، صدای گریه می آمد
و چند بربط بی تاب
به شاخه های تر بید تاب می خوردند.»
برای توضیح این قسمت فکر می کنم کافیست اشاره ای داشته باشم به مزمور 137 از کتاب مزامیر عهد عتیق:
« کنار نهرهای بابل نشستیم و اورشلیم را به یاد آوردیم و گریستیم. آنان که ما را اسیر کرده بودند از ما خواستند از سرودهای اورشلیم بخوانیم و ایشان را شاد سازیم. اما ما بربط های خود را به درختان بید آویختیم، زیرا چگونه می توانستیم در دیار غریب سرود خداوند را بخوانیم.»
و بدین ترتیب سفری که سهراب اینجا می گوید روشن می شود. سفری تبعیدی، که از وطن خود دور شده و غربت را تجربه می کند. موازی ست با سفر انسان از بهشت ( یا باغ کودکی) به زمین و غربت وی در دوری از وطن. او از هجوم حقیقت به خاک (زمین) افتاده و حالا در غربت وطن به سر می برد.
نکته دیگر در تصورسازی سهراب از این مزمور است که به ذهنم آمد: بربط ها روی شاخه های درخت بید آویزان شده اند. سرشاخه های درخت بید به آب رودخانه می خورد و تر می شود (شاخه های تر بید). و بر اثر این برخورد شاخه ها تکان می خورند و بربط ها را که به آنها آویزان شده اند، تکان می دهند.(تاب می خوردند).
و اما قطعه بعدی. لطفا اگر نکته ای چه در مورد قسمتهای شرح داده شده و چه درباره قطعه زیر، به ذهنتان آمد در قسمت پیامهای دیگران در جریان بررسی آثار به ما کمک کنید...
« و در مسیر سفر راهبان پاک مسیحی
به سمت پرده خاموش «ارمیای نبی» اشاره میکردند.
و من بلند بلند «کتاب جامعه» میخواندم.
و چند زارع لبنانی
که زیر سدر کهن سالی
نشسته بودند
مرکبات درختان خویش را در ذهن
شماره میکردند.
کنار راه سفر کودکان کور عراقی
به خط «لوح حمورابی»
نگاه میکردند.
و در مسیر سفر روزنامههای جهان را
مرور میکردم.»
?- تشکر:
روزنامه ایران در تاریخ ?? مهر، در صفحه جوان خود، به معرفی وبلاگ کفشهایم کو پرداخته و مطلبی را که در سالروز شروع به کار وبلاگ در تاریخ ?? بهمن ?? نوشته شده بود را منتشر کرده. از روزنامه ایران و مسئول آن صفحه همینجا تشکر می کنم، و امیدوارم بقیه رسانه ها نیز جامعه وبلاگی را رسمی بشناسند و به معرفی وبلاگهای مفید هم بپردازند...
?- مشکل لینک صفحه نظرات حل شد! می توانید کامنت بگذارید... (سعی می کنم به زودی آپدیت کنم، با کلی لینک و دانلود و ...)
• به مناسبت سالروز تولد سهراب?:
به مناسبت تولد سهراب، کفشهایم کو هدیه ای دارد: کتاب الکترونیکی اطاق آبی. شامل سه متن «معلم نقاشی ما»، «اطاق آبی» و «گفت و گو با استاد» که از این میان فقط نوشته «اطاق آبی» در وب موجود بود. برای دانلود کتاب روی لینک آن کلیک راست کنید و گزینه Save Target as را بزنید.
اطاق آبی حاصل تجربه های سهراب در اواخر عمرش است که ناتمام مانده. و به نوعی گستردگی و عمق دیدگاه و جهان بینی سهراب در این نوشته ها آشکار می شود. تقابل و مقایسه نگاه شرقی و نگاه غربی، که می تواند موازی با تقابلهای بسیاری چون روح و جسم، دل و عقل و... باشد در این یادداشتها باعث می شود این کتاب را جزو بهترین کتابها در زمینه ادبیات تطبیقی و به نوعی استفاده از ابرفرهنگهای جهان و ادیان و اساطیر بدانیم. امید که با مطالعه عمیقتر این کتاب، با دیدگاهی که از «میان گل نیلوفر و قرن» پی آواز حقیقت می دود بیشتر آشنا شویم.
همینجا جا دارد از برادرم حمید بیدی و خانم زهرا نوازی (وبلاگ دوست خواهم داشت) که زحمت تایپ این مجموعه را کشیدند تشکر کنم. بدون شک بدون لطف و همکاری این دوستان نسخه الکترونیکی این کتاب به این زودی ها آماده نمی شد!
• به مناسبت سالروز تولد سهراب?:
دوستانی که به مناسبت سالروز تولد سهراب، در وبلاگشان یادی از او کرده اند، در صفحه نظرات خبر دهند لینک مطلبشان اینجا قرار بگیرد...
لینکهایی به مطالبی که امسال به این مناسبت در خبرگزاریها و سایتهای مختلف نوشته شده اند و لینک به اخبار مربوطه اینجا گردآوری شده اند:
••• لینکها:
• هفتاد و هشتمین جشن تولد سهراب در اصفهان (جام جم آنلاین)
• همزمان با 15 مهرماه: بزرگداشت یادروز سهراب سپهری در شیراز (ایسنا)
• امروز سالروز تولد سهراب سپهری است/ کاظم کریمیان: سپهری به سبکی مشخص دست یافت (ایسنا)
• درآستانهی هفتادوهشتمین سالروز تولد شاعر رنگ و کلمه؛ سهراب سپهری به روایت بزرگان ادبیات و نقاشی (ایسنا)
• به مناسبت سالروز تولد سهراب سپهری/ غلامرضا کافی: سهراب سپهری شاعر لحظههای پرنیانی است (ایسنا)
• به مناسبت سالروز تولد سهراب سپهری/ عضو هیأت علمی دانشگاه: شعر سهراب رنگیتر از نقاشی اوست (ایسنا)
• سالروز تولد سهراب سپهری است، دیدگاه های صاحب نظران (گویا)
• و...
••• وبلاگهایی که به این مناسبت نوشته اند:
• شاسوسا
• دلنوشت
•
• به مناسبت سالروز تولد سهراب?:
به مناسبت هفتاد و هشتمین سالروز تولد سهراب، سه قطعه از نوشته های سهراب را از کتاب «هنوز در سفرم» با هم می خوانیم...
- « دارم نگاه می کنم و چیزها در من می روید. در این روز ابری، چه روشنم. همه رودهای جهان به من می ریزد به من که با هیچ پُر می شوم. خاک انباشته از زیبایی است. دیگر چشمهای من جا ندارد... چشم های ما کوچک نیست، زیبایی کرانه ندارد...» (هنوز در سفرم، ص??? - ?فروردین??)
- «... روی زمین میلیونها گرسنه است. کاش نبود. ولی وجود گرسنگی، شقایق را شدیدتر میکند. و تماشای من ابعاد تازه ای به خود می گیرد. یادم هست در بنارس میان مرده ها و بیمارها و گداها از تماشای یک بنای قدیمی دچار ستایش ارگانیک شده بودم. پایم در فاجعه بود و سرم در استتیک. وقتی که پدرم مُرد، نوشتم: پاسبانها همه شاعر بودند. حضور فاجعه، آنی دنیا را تلطیف کرده بود. فاجعه آن طرف سکه بود. وگرنه من می دانستم و می دانم که پاسبانها شاعر نیستند. در تاریکی آنقدر مانده ام که از روشنی حرف بزنم. چیزی در ما نفی نمیگردد. دنیا در ما ذخیره میشود. و نگاه ما به فراخور این ذخیره است. و از همه جای آن آب می خورد. وقتی که به این کُنار بلند نگاه میکنم، حتی آگاهی من از سیستم هیدرولیکی یک هواپیما در نگاهم جریان دارد. ولی نخواهید که این آگاهی خودش را عریان نشان دهد. دنیا در ما دچار استحاله مداوم است. من هزاران گرسنه در خاک هند دیده ام. و هیچوقت از گرسنگی حرف نزده ام. هیچ وقت. ولی هر وقت رفته ام از گلی حرف بزنم دهانم گس شده است. گرسنگی هندی سبک دهانم را عوض کرده است. و من دین خود را ادا کردهام.» (همان، ص??)
- «... این جور وقتها من از خود زندگی پهن ترم و دستم به همه ریگهای جهان می رسد. این جور وقتها من ناهار را یک ساعت بعد از واقعیت می خورم. معمولا روی پله های جمعه می نشینم. و سه چهارم قناری را می شنوم. من برای زندگی، خودم را اندازه گرفته ام. یک پنجره و نیم طول خوشیهای من است...» (همان، ص??)
ادامه بررسی شعر بلند مسافر
سفر پر از سیلان بود.
و از تلاطم صنعت تمام سطح سفر
گرفته بود و سیاه
و بوی روغن می داد.
و روی خاک سفر شیشه های خالی مشروب ،
شیارهای غریزه، و سایه های مجال
کنار هم بودند.
سفری که مسافر از باغ چندسالگی آغاز کرد، حالا به قرن صنعت رسیده. به انقلابی بزرگ در شیوه زندگانی انسان: انقلاب صنعتی. حالا دیگر کودکان عراقی (خاورمیانه) نسبت به شکوه گذشتهگانشان (بابل) کورند. و سفر ضمن حرکت در زمان، به سمت غرب هم می رود: تلاطم صنعت و بوی روغن و سیاهی. مسافر از هجوم حقیقت به خاکی افتاده بود که اکنون روی آنرا روغن صنعت و شیشه های خالی مشروب پوشانده بود. و اما تلاطم صنعت انسان را آرامش نداد! صنعتی که برای آرامش و رفاه اینجایی داشت دنیا را فرامیگرفت، تبدیل به سیل متلاطمی شد که زندگی انسان را ویران کرد. و انسان به مشروب و شهوت رو آورد تا مجالی بیابد و بیاساید!
میان راه سفر، از سرای مسلولین
صدای سرفه می آمد.
?- بیماریها نیز هنوز بی درمان ماندند. ?- راه چاره آن بود که آنانکه دچار یک همهگیرند، در «سرای مسلولین» زندگی را بگذرانند تا به دیگران صدمه نزنند: صورت مسئله به طرز وحشتناکی پاک شده بود! ?- تکرار صدای «س» در این دو خط واژآرایی زیبا و مرتبطی را شکل داده. البته بسامد «س» و «ش» در کل این قطعه زیاد است و در این دو خط به اوج می رسد.
زنان فاحشه در آسمان آبی شهر
شیار روشن "جت" ها را
نگاه می کردند
و کودکان پی پرپرچه ها روان بودند،
سپورهای خیابان سرود می خواندند
و شاعران بزرگ
به برگ های مهاجر نماز می بردند.
شیار روشن جتها، اثر روشنی بود که جنگ بر آسمان آبی شهر گذاشته بود: زنان فاحشه کودکانشان را رها کرده بودند، و کودکان هم می دویدند، اما به کدام مقصد؟ به دنبال پرپرچهها! می دویدند تا بچرخد! زندگی میکردند تا باشند! و همین نبودِ دورنگری، شادشان می کرد...
اما در این میان سرود را از سپوران می شنیدی و به جای آن شاعران بزرگ، به برگهای مهاجر نماز می بردند. برداشتها متنوع است: برگهای مهاجر=شاعران فرهنگهای دیگر، موضوعهای زودگذر، رومانتیسیسم،...
و راه دور سفر ، از میان آدم و آهن
به سمت جوهر پنهان زندگی می رفت،
به غربت تر یک جوی آب میپیوست،
به برق ساکت یک فلس،
به آشنایی یک لحن،
به بیکرانی یک رنگ.
راه سفر از میان این جنجالها می گذرد و دور می شود. انگار انسان در نیمه راه سفر خود، اتراق کرده و از ادامه راه بازمانده. آدم در جایی به مقابله با آهن نشسته. و راه را اگر امتداد دهیم، به حس غربت دور افتادگی جوی آب از دریا می رسیم، و انتهای راه دریاست: برق ساکت یک فلس، آشنایی یک لحن، بی کرانی رنگ آبی دریا...
سفر مرا به زمین های استوایی برد.
و زیر سایه آن «بانیان» سبز تنومند
چه خوب یادم هست
عبارتی که به ییلاق ذهن وارد شد:
وسیع باش، و تنها، و سر بهزیر، و سخت.
سفر به شرق بازمیگردد، شرقی که لحنی آشنا دارد، مثل رسیدن به اصل، مثل رسیدن به نقطه اول... سفر به زمینهای آفتابی استوایی میرسد. جایی که درختان همیشه سبزند و هیچگاه «با نشستن یک سار روی شاخه یک سرو کتاب فصل ورق» نمی خورد. چیزی فراتر از فصلها در استوای شرق می گذرد...
نشستن در سایه «بانیان» سبز تنومند و ادراک چیزی، یادآور روشنیدگی بودا زیر درخت انجیر کهن و دریافت ناگهانی اوست (کلاسهای کریشنامورتی نیز گفته می شود زیر چنین درختانی برگزار میشد). و این قطعه دقیقا موازی با آن اتفاق بزرگ است.
واما نکته ای که در مورد کلمه «ییلاق» به ذهنم رسید: اینجا دوباره بر بازگشت به ابتدا تاکید می شود. ذهن در نوسان است و در ییلاق و قشلاق. اینجا معلوم می شود که قبلا ذهن مسافر در شرق بوده و این عبارت را دریافته؛ اما اینجا پس از سفر به غرب و بازگشت، آن را به یاد می آورد.
عبارتی که به ییلاق ذهن وارد شد: وسیع باش، و تنها، و سربهزیر، و سخت: نشانه های روشن یک تفکر شرقی. تفکر درونگرایی که تمام جهان را از درون فتح می کند. فکرش از عادتها دور و وسیع است. منحصر به خودش است و کسی را چون خودش و به اهمیت خود واقعی اش نمی داند (تنها). شکایت و جنگ ندارد (سربهزیر). بلکه در مقابل مشکلات ظاهری دنیا، صبور و سخت است. و این نشانه های درختی هم هست که مسافر زیر آن نشسته. و این نشانه های سهرابی هم هست که ما به خیال خود رد پای شعرش را دنبال می کنیم...
من از مصاحبت آفتاب می آیم،
کجاست سایه؟
در قطعه قبلی دیدیم که مسافر به سرزمین آفتاب (شرق) می رسد و با این حال، «زیر سایه» درختان تنومند عبارتی مهم به ذهنش می آید. در دوخط بعدی نیز مسافر می گوید از مصاحبت با آفتاب آمده است و در پی سایه می گردد. این گریز از آفتاب محض و پناه به سایه در اشعار قدیمی سهراب نیز سابقه دارد. خصوصا در شعر معروف «شاسوسا»، که درونمایه عمده آن به نظر گریز از آفتاب و پناه به سایه است:
« شاسوسا، شبیه تاریک من!
به آفتاب آلوده ام.
تاریکم کن، تاریک تاریک، شب اندامت را در من ریز...»
انگار در هجوم روشنیدگی تاب نمی آورد و به سمت خنکای آرام سایه پناه می برد، تا بتواند دمی باز از آفتاب بگوید و چیزی به ییلاق ذهنش وارد شود. سهراب در یادداشتهای خود (هنوز در سفرم) مفهوم هنر را چنین چیزی می داند:
« به رمز زیبایی ها که سفر می کنی، نیمه راه، سرشاری خود را تاب نمی آوری، باز می گردی تا از دیده های راه بگویی: و هنر پیدا می شود...»
توصیف سفری که از «باغ چندسالگی» شروع شد اینجا به پایان می رسد. از اینجا به بعد چندین قطعه وجود دارند که با «ولی...» آغاز میشوند. قطعه زیر را می گذاریم برای پست بعدی:
ولی هنوز قدم گیج انشعاب بهار است
و بوی چیدن از دست باد می آید
و حس لامسه پشت غبار حالت نارنج
و به حال بیهوشی است.
در این کشاکش رنگین، کسی چه می داند
که سنگ عزلت من در کدام نقطه فصل است.
هنوز جنگل ، ابعاد بی شمار خودش را
نمی شناسد.
هنوز برگ
سوار حرف اول باد است.
هنوز انسان چیزی به آب می گوید
و در ضمیر چمن جوی یک مجادله جاری است
و در مدار درخت
طنین بال کبوتر، حضور مبهم رفتار آدمی زاد است.
حاشیه?- اول خرداد امسال، روزنامه شرق ویژه نامه ادب نامه خود را به سهراب سپهری اختصاص داده بود و مطالبی خواندنی و مقالات تازه را در خود جای داده بود. نسخه الکترونیکی این روزنامه در این قسمت از سایت روزنامه شرق قرار دارد، دوستانی که مایلند لینکهای زیر را بفشارند!... شاید در میان نگاهها و حمایتهای سطحی رسمی! این ویژه نامه واقعا جایگاه سهراب را مشخص کرده... از مسئولین روزنامه شرق کمال تشکر را داریم...
صفحه? - صفحه? - صفحه? - صفحه? - صفحه? - صفحه? - صفحه? - صفحه? - صفحه? - صفحه??
حاشیه?- دوستانی که به کفشهایم کو لینک داده بودند در قسمت لینکستان اضافه شدند. یکی دو پوستر جدید هم در قسمت دریافت فایل اضافه شد. لینکهای آرشیو نیز کامل شد... به زودی سه متن کامل کتاب اطاق آبی و نیز مقدمه کتاب آوار آفتاب، به صورت pdf در اختیار دوستان قرار خواهد گرفت...
حاشیه جدید!: (?مرداد) وبلاگ کفشهایم کو باز هم به عنوان وبلاگ برتر معرفی شد. از وبلاگ برترین های پرشین بلاگ بابت انتخاب و معرفی کفشهایم کو تشکر فراوان داریم...
سلام دوستان عزیز
ساخت ویروس
ZIP Password: terabit.blogfa.com
Download
منبع:www.terabit.com
سلام دوستان عزیز
بک دور با امکانات بالا
این بک دور از امکانات خوبی برای اذیت کردن دیگران بر خوردار است .
منبع:www.terabit.blogfa.com
ZIP Password: terabit.blogfa.com
Size: 596 KB
Download
سلام دوستان عزیز
بک دوری با امکانات زیاد
این بک دور هم همانطور که از ظاهراش پیداست امکانات زیادی برای کنترل کامپیوتر فرد قربانی دارد .
شما کافی IP و Portطرف مقابل را پیدا کرده و در جای مشخص شده بنویسید و بعد از اون connectرو
بزنید بعد از چند دقیقه شما به کامپیوتر قربانی وصل میشید و میتونید با دستوراتی که در سمت چپ
برنامه مشاهده میکنید کارهای مختلفی رو انجام بدهید برای کارهای بیشتر نیز روی گزینه آخر یعنی
more کلیک کنید
در ضمن من خودم از این برنامه استفاده کردم کار داد بد نیست شما هم استفاده کنید
ZIP Password: terabit.blogfa.com
Size: 1.10 MB
Download
منبع:www.terabit.blogfa.com
سلام دوستان عزیز
تروجان با قابلیت فراوان
قابلیت ها:
?. ارسال پسورد یاهو مسنجر?
?.ارسال اکانت
?.جای گذاری ویروس در سیستم قربانی
امیدوارم از این تروجان به خوبی بهره ببرید
منبع:www.counterbaz-ahwaz.blogfa.com
سلام دوستان عزیز
آموزش هک سایت
آموزش هک سایت
سلام دوستان عزیز
یه برنامه برای کد کردن نوشته
به نظر من این برنامه قوی ترین برنامه در زمینه کد کردن نوشته است چون با آن می توانید نوشته های خود را به ??? حالت مختلف به کد تبدیل کنید .
Size: 424 KB
Download
منبع:www.terabit.blogfa.com